يادداشت سردبير٬ شماره ٢١٣
سياوش دانشور
تروريسم در نروژ؛
پيامدها و چشم انداز

فاجعه ٢٢ ژوئيه در نروژ دنيا را تکان داد. نه به اين دليل که مشابه اين قتل عام وحشيانه در دنياى امروز نادر است و يا گوش و چشم مردم با آن در خاورميانه و شمال آفريقا و بيشتر کانونهاى بحران آشنا نيست. خير٬ به اين دليل که اين عمليات در کشورى صورت گرفته که جزو مناطق "ايمن" جهان سرمايه دارى بوده و اين ذهنيت را تقويت کرده است که هر گوشه اروپا ميتواند صحنه تکرار اين آدمکشى نفرت انگيز باشد. عمليات نروژ طبق آخرين اطلاعات ٧۶ کشته٬ چهار مفقود و ٩۶ مجروح بجا گذاشت که "رکوردى" در تلفات انسانى بعد از عمليات تروريستى بالى در اسپانيا است.  

از بن لادن تا به رينگ
بن لادن اسلاميست در جنگ قدرت با تروريسم دولتى که خود محصول و دست پرورده آن بود عليه "کفار" اعلام "جهاد" کرد. به رينگ نژادپرست و مسيحى نيز عليه "خارجيان" و "غير اروپائى" ها اعلام "جهاد" کرده است. نه بن لادن "ديوانه و مجنون" بود و نه به رينگ. ايدئولوژى متعصب و ارتجاعى هر دو٬ اگرچه جنون آدمکشى رکن اساسى آنست٬ اما هر دو گوشه اى از پلاتفرم جناح هائى از سرمايه دارى است که در جنگ و رقابت و ترور منافع خود را جستجو ميکنند. بن لادن و تروريسم اسلامى بعنوان يک جنبش سياسى در خاورميانه و شمال آفريقا محصول دنياى غرب بود. زمانى که تروريسم مجاز اسلامى عليه چپگرائى متحد غرب طرفدار بازار آزاد بود. غرب نه فقط تروريسم اسلامى را در افغانستان تا دندان مسلح کرد٬ در ايران بقدرت رساند٬ در کشورهاى عربى بعنوان اهرم فشار و نيروى ايجاد بالانس سياسى نگهداشت٬ بلکه از نظر فکرى و فرهنگى در اروپاى غربى ميدان وسيع و فراخى براى آن گشود. تنها زمانى سياست "جنگ عليه ترور" بوش به پلاتفرم سياسى تبديل شد که تروريسم اسلامى پا را از گليم خود دراز کرده بود. زمانى که باج خواهى و پرچم اعاده قدرت و موقعيت بورژوازى منطقه را در متن رقابتهاى جهانى بدست گرفت و دامنه ترور و تحجر تا ديروز "مجاز" را به حوز "غير مجاز" آمريکا در ١١ سپتامبر کشاند.

تروريسم راست افراطى و نژاد پرست که پيشتر بعنوان گروههاى اسکين هد و اوباش خيابانى و عملياتهاى موردى عليه شهروندان با سابقه مهاجر و کمونيستها و چپگرايان تبلور مى يافت٬ تروريسمى که همواره بعنوان گروه فشار بر بلوک راست در دولتها و پارلمانهاى اروپا عمل ميکرده است٬ امروز با عمليات به رينگ ابعاد جديدى يافته است. ريشه اين ابعاد جديد نه ضرورتا از ويژگى به رينگ و "جنون فردى" وى بلکه در پيشروى راست افراطى در قلمرو سياسى و ورود به پارلمانهاى دمکراسى فخيمه غربى است. در سوئد زمينه عمليات تروريستى کشتن مهاجرين با اسلحه دوربين دار در ايستگاه اتوبوس و خيابان و بالکن تنها وقتى ميسر شد که حزب فاشيستهاى سوئد وارد پارلمان شد. در نروژ نيز همين اتفاق افتاده است. بخشى از جنبش مربوطه در حکومت است و از موقعيت قانونى تعرض ميکند و بخشى در بيرون حکومت است و بعنوان گروه فشار عمل ميکند. همان کارى که در عراق و افغانستان تروريسم اسلامى ميکند. آنجا هم بخشى از اين جنبش در حکومت پنتاگونى شريک است و بخشى در بيرون با زبان ترور از منافع و قدرتش دفاع ميکند. خود به رينگ در يادداشتهايش به اين کمبود جنبش فاشيستى اذعان کرده است. او ميگويد متاسفانه در اروپا جنبش جهادى مسيحى مسلحانه وجود ندارد و او ناچار بوده که آن را شروع کند. به رينگ اميدوار است در متن رشد نيروهاى دست راستى اروپا جنبش اعاده "هويت اروپائى" قد علم کند. همانطور که بن لادن اميدوار بود که جنبش اعاده "هويت اسلامى" در جنگ قدرت عليه تروريسم دولتى پيروز شود. بن لادن و به رينگ فرزندان خلف سرمايه دارى معاصر و گوشه اى از جنگ تروريستى جهان معاصر اند.

پيامدهاى ترور در نروژ
بدنبال واقعه هولناک تروريستى در نروژ٬ سران حکومتى بر عزم خود براى "دفاع از دمکراسى" و جامعه "چند فرهنگى" سخن ميگويند. برخلاف اين اظهارات پوک اين تروريسم لجام گسيخته اتفاقا محصول مستقيم و جانبى دمکراسى غربى و جنبشهاى کلاسيک بورژوازى در همين جوامع است. ريشه ترور و تحجر راست افراطى بطور اعم در ماهيت تبعيض گر سرمايه دارى و بطور اخص محصول بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى است. شعارهائى که سالهاى متمادى در کشورهاى مختلف "اروپا را براى اروپائيان" ميخواست امروز با عمليات به رينگ به بار نشسته است. نظام و سيستمى که ميتواند از طرق دمکراتيک احزاب و جريانات راست افراطى را وارد پارلمانها کند٬ نسخه جادوئى اى براى نفى تروريسم ندارد. تروريسم دولتى تنها منبع رشد و "حقانيت" تروريسم اسلامى نيست بلکه به تروريسم راست افراطى و فاشيست ميدان ميدهد. تعرض به حقوق مدنى و آزاديهاى سياسى و کنترل پليسى شهروندان تنها يک گوشه اقدامات و توجيه دولتها در "جنگ عليه ترور" بوده است. کنترلى که ظاهرا مرکز توجه اش نيروهاى اسلامى و مهاجرين بودند و ظاهرا توجهى به تلاشهاى راست افراطى فاشيست نداشته اند. ادعاى عدم توجه سازمانهاى امنيتى به تلاشهاى راست افراطى مانند ادعاى "ديوانه بودن" به رينگ سراپا دروغ است. نقطه کور امنيتى هميشه ميتواند وجود داشته باشد اما هدف اين ادعاها اينست که رابطه پديده به رينگ بعنوان يک محصول جانبى سياستها و اهداف راست افراطى در حاکميت سرمايه دارى کشورهاى غربى کور شود. وقتى دولتهاى فخيمه دمکراسى غربى در تقابل با ورود فاشيستها به پارلمانها عاجزند و همان سياستهاى به رينگ ها توسط سران متشخص و نمايندگان مجالس اروپائى کم و بيش تکرار ميشود و حتى بخشا به پلاتفرم عملى و تبليغات تبديل ميشود٬ چرا بايد انتظار داشت در بيرون اين حلقه دولتى نيروهاى بخش خصوصى مسلح نشوند و بساط ترور راه نياندازند؟

ترور در نروژ ادامه قبول شکست سياست "چند فرهنگى" توسط زعماى جوامع غربى است. ترور در نروژ دورخيز يک جريان راست افراطى سرمايه دارى فاشيست براى جذب نيرو در متن بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى براى تعرض به کارگر و هر نوع چپگرائى در اين جوامع است. ترور در نروژ اسطوره کشورهاى اسکانديناوى بعنوان "جزيره آرامش و امنيت" را باطل اعلام ميکند و ناظران را به اين نتيجه ميرساند که ديگر ترور و تروريسم به جزئى از زندگى مردم در همه جا تبديل شده است! ترور هولناک نروژ به تکرار اين نوع عملياتها و تحرک خشن و کور راست افراطى ميدان ميدهد. ترور در نروژ ريشه در مغز استخوان تفکر و ايدئولوژى سرمايه دارى دارد و اتفاقا اگر "جنون" مشخصه اين نوع عملياتهاست دقيقا به دليل است که جنون ذاتى سرمايه عليه کارگر و چپگرائى و برابرى طلبى به هر روايتى را نمايندگى ميکند. حتى اگر تز "جنون فردى" را قبول کنيم٬ اين چيزى جز انعکاس جنون طبقه حاکم و گوشه اى از تفکر جنون آميز مسلط بر جوامع کنونى نيست. به رينگ همانقدر مسيحى و راست افراطى است که لوپن و بوش و رامسفيلد و مرکل و ديگران. به رينگ خود را طرفدار "مکتب وين" باز ميشناسد. طرفداران اين مکتب و دوقلوى آن يعنى "مکتب شيکاگو" امروز در بخش اعظم جهان سرمايه دارى يا مستقيما در حاکميت شريک اند و يا سياستهايشان توسط بخشهاى ديگر بورژوازى اعمال ميشود. به رينگ به اين معنا "ديوانه" نيست٬ او سمبلى از سياست ديوانه وار و فاشيستى و ضد کارگرى سرمايه دارى امروز است. به رينگ الگوى مسيحى – نژادپرستانه اروپائى - آمريکائى بن لادن و تروريسم اسلامى است. به رينگ توجيه گر پليسى شدن بيشتر دمکراسى غربى٬ تهديد آزاديهاى سياسى و دستاوردهاى تاکنونى طبقه کارگر٬ به راست چرخيدن بيشتر سياست دولتها و احزاب پارلمانى٬ و تحرک جديدى در ميان گروههاى نژادپرست خواهد شد.

چه بايد کرد؟
ناسيوناليسم ايدئولوژى طبقه حاکم و يک پايه نژادپرستى است. مادام که بورژوازى بر طبل هويت کاذب ملى و اروپائى ميکوبد٬ هيزم به آتش کوره توليد راست افراطى نژادپرست ميريزد. مادام که تروريسم دولتى "مجاز" است و برسميت شناخته ميشود گريزى از تروريسم نيروهاى متفرقه غير دولتى نيست. مادام که هويت و حقوق شهروندان تحت عنوان "چند فرهنگى" قصابى ميشود٬ و اتفاقا با سياست ايزوله کردن مهاجرين از سوخت و ساز اين جوامع و کوبيدن مهر قومى و مذهبى بر آنان و برسميت شناختن مشتى مرتجع بعنوان "نماينده و سخنگوى" اين مهاجرين٬ زمينه براى رشد جريانات افراطى که بر طبل "هويت اروپائى" و "هويت آلمانى" و "سوئدى" و غيره ميکوبند تشديد ميشود.

از نظر سياسى جنگ و مسابقه تروريستى دنياى امروز٬ اعم از تروريسم دولتى و غير دولتى٬ تنها نتيجه اش رشد تروريسم و آدمکشى بوده است. کسانى که با هر واقعه هولناک تروريستى با پيامهاى مکرر و اظهار آمادگى شان براى "مقابله با ترور" در صفحه تلويزيونها و اتاق نشيمن ميلياردها انسان ظاهر ميشوند٬ خود منشا عظيمترين تروريسم و جنايت در تاريخ جوامع بشرى اند. از سران دولت آمريکا و اسرائيل تا جمهورى اسلامى و ديگران٬ از پاپ و واتيکان تا سران مفتخور دستگاه مذهب در هر گوشه جهان٬ از جنايتکاران جنبش اسلام سياسى و سازمانهاى نژاد پرست تا تروريستهاى بنام دولتى و سازمانهاى جاسوسى شان٬ تاريخى مملو از جنايت و ترور و ارعاب در کارنامه خود دارند. اين مجموعه عليرغم اختلافات ايدئولوژيک و درون طبقاتى در يک صف ايستاده اند. مشخصه عام و مشترک سياست اين مجموعه تروريسم بين المللى تقابل با آزادى و برابرى و رفاه بشر امروز٬ تقابل با نوعدوستى و پيشرفت٬ و تقابل با ارزشها و حقوق يونيورسال است. جنگ تروريستى يک ويژگى سرمايه دارى امروز و يک رکن مهم رقابتهاى سياسى قدرتهاى متفرقه دولتى و غير دولتى براى گرفتن سهم از استثمار طبقه کارگر و تحميل عقبگرد سياسى و فکرى و فرهنگى به بشريتى است که کوچکترين منفعتى دراين جدال تروريستى ندارد.

تروريسم و آدمکشى همواره از منظر کمونيسم طبقه کارگر و جنبش سوسياليستى آزادى جامعه محکوم و مطرود بوده است. کمونيسم کارگرى کوچکترين سنخيتى با نگرشهائى که تروريسم گروههاى ميليتانت و اپوزيسيونى و جريانات اسلامى و ناسيوناليستى در مقابل جنايات امپرياليستها را به ديده اغماض مينگرد نداشته و ندارد. جنبش کمونيستى طبقه کارگر براى "اعلام همدردى" دولتها و سران بورژوازى که عزم خود را براى "مقابله قاطع با تروريسم" به ما خاطر نشان ميکنند و وعده ترورها و کشتارهاى وسيع تر را ميدهند ذره اى ارزش قائل نيست. پايان دادن به اين جدال تروريستى کار جنبشى است که بطور واقعى نه فقط منفعتى در تداوم ترور و جنايت ندارد بلکه آگاهانه ميخواهد دولتها و جريانات متفرقه تروريستى طبقه حاکم را از صحنه بيرون کند.

ما اعلام ميکنيم که راه مقابله با ترور و جنايت مقابله با کل کمپ تروريستهاست. طبقه کارگر و بشريت متمدن هيچ اشتراک منافعى با گروههاى تروريستى و دولتهاى تروريست ندارد. تروريستهاى متفرقه دولتى و غير دولتى پشت شان بهم است و هر يک جنايت خود را با جنايت طرف مقابل توجيه ميکنند. هر يک آتش بيار معرکه تروريستى اند و همه شان قربانيانشان را از عادى ترين مردم عادى ميگيرند. مادام که کمونيسم طبقه کارگر و بشريتى که نفعى در ترور و تحجر ندارد در يک مقياس قدرتمند عليه جنگ تروريستها بميدان نيامده است٬ همواره قربانى تروريسم خواهد بود. براى مقابله و پايان دادن به تروريسم بايد بميدان آمد. براى مقابله با تروريسم بايد به جنگ سيستم و نظامى رفت که در ترور و تحجر ذينفع است و انواع گانگسترها و دستجات ترويستى را در هر گوشه جهان به جان مردم و جنبشهاى پيشرو و آزاديخواه و سوسياليست انداخته است. براى مقابله با تروريسم بايد عليه گنداب سرمايه دارى قد علم کرد و تومار آن را درهم پيچيد. اين کار جنبش کمونيستى طبقه کارگر و بشريتى است که همواره بيشترين لطمات را از جنگ تروريستها خورده است. *


۵ مرداد ١٣٩٠ – ٢٧ ژوئيه ٢٠١١